آسمان آبی

داستان کوتاه

آسمان آبی

داستان کوتاه

در مقابل چی ، مثل چی باش

در مقابل چـــــی ، مثل چــــی باش


 

در مقابل کار های روزمره ، مثل ساعت دقیق و منظم باش .


 

در مقابل حوادث و خبر های بد چون باد سریع بگذر.


 

در مقابل بزرگتر ها چون بید همیشه سر به زیر باش .


 

در مقابل مشکلات و سختی ها چون سنگ خارا قوی و غیر شکننده باش.


 

در مقابل سخنان درشت و ناراحت کننده چون پنبه نرم باش.


 

در مقابل عواملی که نمی توانی آنها را تغیربدهی چون موم انعطاف پذیر باش.


 

در مقابل بخشش همچو خورشید سخاوتمندانه و بی توقع به همه بتاب.


 

در مقابل ضعف نفس مانند شناگری ناشی آنقدر خود را به آب بزن تا روزی شناگری ماهر شوی.


 

در مقابل تملق و چاپلوسی مانند ناشنوایان باش که نه می شنوند و نه عکس العمل نشان می دهند.


 

در مقابل جاه و مقام چون عقابی باش که هر چقدر بالا می رود کوچک و کوچکتر می شود.


 

در مقابل پشتکار همچون مورچه ای باش که باری را که ده ها برابر خود وزن دارد بر دوش دارد و از یک سربالایی ده ها بار بالا رفته پایین می افتد ولی همچنان ادامه می دهد.


 

در مقابل نا امیدی همیشه بزرگانی از تاریخ را به یادآور که با وجود معلولیت ها و محرومیت ها نامشان برای همیشه در تاریخ ماندگار است.


 

در مقابل غرور همیشه انسان هایی را به یاد آور که یک شبه از همه چیز به هیچ رسیده اند.


 

در مقابله زیاده خواهی همیشه بادکنک را به یادآور که تنها می تواند مقدار معینی باد را تحمل کند ، در غیر این صورت می ترکد و نابود می شود.


 

در مقابل وسوسه های شیطانی همچون کرو لال دیوانه ای شو که نه می شنود و نه می بیند و نه احساسی دارد.


 

در مقابل الفاظی مانند شانس و بخت و اقبال مانند بی سوادی شو که یک کتاب پر از این کلمات را روبه رویش قرار داده باشند.


 

در مقابل ترس باتلاقی را به یاد آور که هر چه بگذرد بیشتر در آن فرو می روی.


 

در مقابل دشمن به طرزی عمل کن که عکس العمل او با دوستت فرق چندانی نداشته باشد.


 

در مقابل ارتکاب به گناه چنان فرض کن که برای رسیدن به آن باید از یک دیوار بتونی با دست خالی بگذری.


 

در مقابل دشمن دوست نما همچون قطب های همنام دو آهن ربا عمل کن.


 

در مقام دوست چنان باش که هیچگاه پشت سرش حرفی نزنی که اگر روزی مجبور شدی روبه رویش بگویی شرمنده شوی.


 

در مقابل شکست مانند ماهی باش که در خلاف جهت جریان رود ، 

خستگی ناپذیر ساعت ها و روز ها شنا می کند.

وبالاخره

در مقابل عشـق

همچون شاعران بزرگ با احساس وآماده پاسخگویی باش.

سال تولد

فروردین گل رز    

  

 گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می‌دهید.
بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت!
اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است.  

اردیبهشت گل نسترن   

  

فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید.
دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید.
خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی می‌کنید از مشاجرات دوری کنید.  

خرداد گل یاس    

 

 سفیدرفتار دوستانه‌ای دارید.
رک گو و پر حرف بوده و همین امر به جذابیت شما می‌افزاید.
مانند گل یاس، همیشه برای زنده کردن یک مجلس و معطر کردن آن حضور دارید.
از رفتار بد دیگران سریع می‌گذرید. برای رفاقت ارزش زیادی قائلید.

تیر گل بنفشه   

   

زندگی همیشه برایتان شیرین نیست و زیاد یا فراز و فرودهای آن مواجه می‌شوید.
به جای داشتن درآمد جزیی به فکر درآمدهای کلان هستید.
ذهن خلاقی دارید و به دنبال فعالیت‌های خلاقانه هستید.
در خانه بیشتر از همه جا احساس امنیت و آرامش می‌کنید.

مرداد گل شب بو

 

 فردی با محبت، خونگرم، دلسوز اما کمی‌عصبی هستید.
غالباً از کمبود اعتماد به نفس رنج می‌برید و کمی ‌نیز احساس ترس در شما دیده می‌شود.
برخی اوقات مردم از اخلاق خوب شما سوء استفاده می‌کنند.

شهریور گل داوودی  

  

جدی، متفکر و تا حدی اندیشمند هستید.
در کارهایتان سرسختی و سماجت دارید و این مسئله گاهی به ضرر شما تمام می‌شود.
به رغم آنکه شخص مهربانی هستید اما برخی اوقات رگه‌های نامهربانی در شما نمایان شده که این مسئله دیگران را آزار می‌دهد.

مهر گل زنبق

فرد مودبی هستید.
به سرعت عصبانی می‌شوید ولی خیلی سریع به حالت اولیه باز می‌گردید.
از زیبایی لذت می‌برید.
فرد محبوبی هستید و سرشت سخاوتمندی دارید.
میل زیادی برای زندگی در شما موج می‌زند و از انجام هر کاری لذت می‌برید.

آبان گل ارکیده  

 

به سرعت تصمیم می‌گیرید و در انجام کارهایتان بسیار سریع و چابک هستید.
تغییرات شغلی شما را نمی‌ترساند که این موضوع یکی از برتری‌های شخصیت شماست.
توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید.

آذر گل مریم

 
احساساتی، صادق، باوفا، بشاش و خوش اخلاق هستید، اما اگر بخواهید می‌توانید همزمان روی دیگر سکه را نیز نشان دهید.
خانه را تنها پناهگاه مطمئن زندگی می‌دانید.
کمال طلب و تا حدی رویایی هستید که در برخی موارد این رگه های شخصیتی به کمک شما
می‌آیند.

دی گل همیشه بهار  

 

اهل رقابت و دوست بازی و قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون از خانه بگذرانید.
بسیار تودار و در واقع درون گرا هستید، از شادی دیگران شاد می‌شوید اما خود به سختی به آرزوهایتان دست می‌یابید.  

بهمن گل گلایول 

  

باهوش هستید و می‌دانید چه می‌کنید. می‌خواهید همه امور مطابق میل شما باشد که البته گاهی می‌تواند به دلیل عدم توجه به نظر دیگران برایتان مشکل ساز شود...
اما در مورد عشق صبور هستید.
همواره اهدافی برای دستیابی دارید و واقعاً برای رسیدن به آنها تلاش می‌کنید. 

اسفند گل نرگس

  
مهربان، با گذشت و بسیار تودار هستید، به هیچ وجه خودخواه نیستید. همیشه بهترین را برای دیگران می‌خواهید. دوستانتان برایتان بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید می‌دانید. بین دوستان محبوب هستید و در خانواده نظر شما بر دیگران ارجحیت دارد.

چقدر خوبه که تو هستی

چقد خوبه که تو هستی
چقد خوبه تو رو دارم 

چقد خوبه که از چشمات
می تونم شعر بردارم  

تو که دلواپسم میشی
همه دلواپسیم میره
 

شاید این واسه تو زوده
یا شاید واسه من دیره

واست زوده بفهمی من
چرا آواره ی دردم
واسم دیره از این خلوت
به شهر عشق برگردم

واسم دیره پشیمون شم 

چه خوبه با تو شبگردی
واست زوده بفهمی که
چه کاری با خودت کردی

لا لا لا، لا لا لا
لا لا لا، لا لا لا

نه اینکه بی تو ممکن نیست
نه اینکه بی تو می میرم
به قدری مُسریه حالت
که دارم عشق می گیرم

همه دلشوره م از اینه
که عشق اندازه ی آهه
تو جوری عاشقی کن که
نفهمم عشق کوتاهه


واست زوده بفهمی من
چرا آواره ی دردم 

واسم دیره از این خلوت
به شهر عشق برگردم

واسم دیره پشیمون شم
چه خوبه با تو شبگردی
واست زوده بفهمی که
چه کاری با خودت کردی 


احسان خواجه امیری ترانه مسری از آلبوم یه خاطره از فردا

بچه قورباغه و کرم

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند

آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند...

...و عاشق هم شدند.

 

کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،

و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..

بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم»  

 کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..»

بچه قورباغه گفت :«قول می دهم.»

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل هوا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.

کرم گفت:«تو زیر قولت زدی»

بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود...من این پا ها را نمی خواهم...

...من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»

کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم.

قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.»  

 

 

بچه قورباغه گفت قول می دهم.

ولی مثل عوض شدن فصل ها،

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.

کرم گریه کرد :«این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.»

بچه قورباغه التماس کرد:«من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم...

من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»

کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را...

این دفعه ی آخر است که می بخشمت.»

  ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل دنیا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

او دم نداشت.

  کرم گفت:«تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.»  

 بچه قورباغه گفت:« ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.»

  «آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.»  

 

 کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.

  یک شب گرم و مهتابی،

کرم از خواب بیدار شد..

آسمان عوض شده بود،

درخت ها عوض شده بودند

همه چیز عوض شده بود...

اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه  

زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش

 بال هایش را خشک کرد.

بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.

آنجا که درخت بید به آب می رسد،

یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ...»

ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :«...سیاه و درخشانم را ندیدید؟»

قورباغه جهید بالا و او را بلعید ،

و درسته قورتش داد.  

و حالا قورباغه آنجا منتظر است...

...با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند....

...نمی داند که کجا رفته.  

 

راز دوستی

 

 2325272hunm1wpcmo.gif 2325272hunm1wpcmo.gif

اگر دوستی داری که 

 ارزش دوستی را دارد
دوستش بدار وبگذار  

بداندکه تو 

 دوستش داری  

بیش از روز های 

 زندگی 


سرخی غروب در امیز   
چرا کلمات زیبا هنگامی  

به زبان ایند
که دوستی 

 مرده است؟

 

 

 راز دوستی در این است که با موهبت دوستی عشق به خداوند را در خودت   ایجاد کنی

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

 

راز دوستی در این است که محبت را نه تنها با کلام بلکه با نگاه و لحن صدا نیز ابراز کنی

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

راز دوستی در این است که دوستانت را همان طور که هستند بپذیری و سعی نکنی آنها را به دلخواه خودت باز آفرینی کنی

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

راز دوستی در این است که به تنش های موجود در رابطه ات بها ندهی و دست به کاری بزنی که موجب تقویت دوستی شود

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

.

راز دوستی در این است که همواره افکار مثبت در سر داشته باشی. خصوصا هنگام بروز سوء تفاهمات

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

راز دوستی در این است که روابط خود با دوستانت را به روابطی استثنایی تبدیل کنی

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

راز دوستی در معتمد بودن است روی حرفت بایست به قولت عمل کن و به تعهدت پایبند باش

2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif2017197aih12en409.gif

راز دوستی در این است که در غم و ناراحتی دوستانت شریک باشی و به آنها دلگرمی بدهی نه این که به آنها دلگرمی بدهی نه این که با ابراز احساسات نادرست ناراحتی شان را تشدید کنی.

 

چهره ی او را با  

تقدیم به مردان ایران زمین،

تقدیم به مردان ایران زمین، 

  با احترام  

مرد من!

پدرم، برادرم، همسرم، پسرم، عشقم!  

 

 

 

با تو ام که خود را جنسی برتر از من می شماری.

من مادرت، خواهرت، همسرت یا دخترت نیستم. منم، یک زن، یک انسان مثل تو، همراه تو تا انتهای عالم، نه یک موجود از سیاره ای دیگر که از دنده چپ تو به وجود آمده و هرگز داستان های ساخته تو و مردان دیگر را باور نمی کنم.

  

  

 

  

فراموش نکن که در بطن من شکل گرفته ای و از ابتدا تا انتهای آفرینش ترا در دامان محبت خود پرورانده ام. تصویر اصلی را ببینید

 

 

 

 

من می توانم تو و فرزندم را همزمان در آغوش گیرم و بی آنکه لحظه ای به زن بودن خود و مرد بودن تو بیندیشم و بی آنکه به حرفهای جامعه درباره سنگدلی تو وقعی بنهم، خود را در تو غرق کنم. آیا تو نیز می توانی بی هراس از پچپچه های دیگر مردان چنین جسارتی داشته باشی؟

    

 

  

من عشق وحشی ام را در مقابل هزاران جفت چشم بی دریغ نثار تو می کنم و تو در مقابل یک جفت چشم من نیز برای عشق ورزی، با دکمه های ماشین حسابت درگیری.

آیا صرف زاده شدن با اعضایی متفاوت به تو این اجازه را می دهد که مرا در قفس خودساخته ات اسیر کنی و طرح هایی از قبل پیش بینی شده در جامعه دلخواه مرد سالارت را به من تحمیل کنی؟ 

    

 اگر اینگونه است چرا من از این تفاوت به نفع خود سود نبرم؟

چون قدرت بدنی ام کمتر از توست؟ پس احساس و عاطفه من که نیرویش هزاران بار بر هر قدرت جسمی می چربد کجای خلقت جای می گیرد؟

  

 

  

آیا تو نیستی که در کتاب های اخلاق و عرفان و مذهب و ... فریاد می کشی: "اصل انسان روح است، نه جسم؟"

 

 کدام یک از اینها منسوب به روح است: قدرت بدنی تو یا احساسات و عواطف من، که اگر نمی بود دنیا به جنگلی بدل می شد.

 

می گویی هم اینک نیز جنگل است؟ اگر تو برای اثبات قدرتت به دیگر مردان به خاطر من می جنگی، پس شجاعانه بایست و بگو دلیل دعوایت چیست. چرا در نهایت با مردان مجلس شور می گذاری و این چنین ختم جلسه را اعلام می کنی: "همه جنگ های بزرگ دنیا به خاطر یک زن به راه افتاده!" .

 

چرا حسی مشترک میان ما در من با صفت منفی "حسادت" تفسیر شود و در تو با کلمه متبرک(!) "غیرت"؟  

 

 

 

 

 

 

 

چرا به من صفت حیله گری می دهی در حالی که همه درها را برای به دست آوردن چیزهایی که می خواهم به رویم بسته ای و آنگاه که می خواهم با تدبیر راه چاره ای برای شکستن حصارهایی بیابم که با خودخواهی آنها را دورم کشیده ای نامش را می گذاری حیله و نیرنگ؟ من (زن تاریخی) چه راهی جز این داشته ام؟ صادقانه بگو.  

 

 شوخی

 

 

اگر لحظه ای فراموش کنی آنچه حافظه جمعی به تو آموخته، آنچه از کودکی در گوشت تکرار کرده اند و آنچه با توسل به باور های سنتی انجامش را برای خود حق(!) شرعی می پنداری، می بینی که من از توام و تو از من، بی جدایی، با احساسات، آرزوها، خواسته ها، نیازها و امیدهایی مشابه تو. اما چیزی در من هست که در تو یا نیست یا اگر هست جسارت انجامش را نداری، من می توانم رها از قیود مردانه عشق بورزم و با عشق ورزیدن روح خود را تعالی بخشم. ببین عشق کدامیک از ما پاک تر و صمیمانه تر است؟ من ترا می خواهم که در کنارت محبت بورزم و محبت ببینم و روحم را بیش از پیش در یک ارتباط انسانی بپرورم، تو مرا می خواهی تا به مردان دیگر ثابت کنی در جدال شبانه روزی ات آنچه را می خواسته ای به دست آورده ای.  

 

چشم من هرگز به دنبال جنگجوی دیگری نیست تا با تو ام، حتی اگر در بده بستان عشق با تو مغبون شوم. صادقانه بگو، آیا تو نیز اینگونه ای؟

چرا به اینکه در کنار تو و همراه تو با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنم افتخار نمی کنی؟

چرا از اینکه در هنگام درماندگی دستت را بگیرم شرمگینی؟

 من و تو قبل از جنسیت مان از یک نوعیم، بشریم، و به قول آن فیلسوف کوچک ما شعور همه آفاق هستیم.

تا کی مرا در پرده می خواهی؟

آیا از دیدگاه تو عفاف تنها با پرده نشینی ممکن است؟ 

 

 

 

   نشنیده ای داستان آن عفریت را از زبان شهرزاد که زنی را در صندوقی آهنین در قعر دریا برای خود حبس کرده بود و گاه که همراه صندوقش از دریا بیرون می آمد و در صندوق را باز می کرد دخترک او را روی زانوی خود می خوابانید و به تعداد انگشترهایی که به بند ابریشمین دور گردنش آویخته بود با دیگران نرد عشق باخته بود و همچنان به تعداد انگشترها می افزود؟

با عشق و باور تو من پاک می مانم، هر جا، هرزمان، در بودت، در نبودت و آن هنگام که خسته و درمانده از روزگار وحشی به سویم بیایی ترا در آغوش می گیرم و از چشمه روح و جانم سیرابت می کنم اگر باورم داشته باشی، و اگر نداشته باشی و مرا همراه خود ( فقط همراه، نه بیش تر و نه پیش تر و نه پس تر ) ندانی برای انتقام از تو خود را آلوده نمی کنم، بلکه فرسنگها ترا از خود می رانم یا می سپارمت به آنهایی که ارزان فروش روح اند و تو مرا همچون آنان می خواهی.

 

مرد من!

پدرم، برادرم، همسرم، پسرم، عشقم

 دوازده پیام از عشق برای متولدین دوازده ماه سال!

 

باورم کن و قفسم را بشکن تا ببینی داستان آن دخترک صندوق نشین تنها افسانه ای است که اجدادت برایم ساخته اند تا مرا در کنج عزلت نگاه دارند.

باورم کن تا کنار تو و دست در دست تو جهانی بسازم سرشار از عشق برای آیندگانم، برای فرزندانم.  

  

   

و ایمان دارم کم نیستند زنانی که خود باور دارند از دنده چپ مرد برخاسته اند و چیزی کم دارند و در ذهن شان معیارهایی برای خوشبختی ساخته اند که در نهایت به ارزان فروشی روحشان منجر می شود و به این باورهای نادرست مردان دامن می زنند؛ و در میان مردان نیز بسیارند انسان هایی که به همه موجودات دوپای عاقل فارغ از زن یا مرد بودن شان به دیده انسان می نگرند؛ و قابل ستایش اند انسان هایی که پیش و بیش از هر چیز به انسانیت بها می دهند.